فیلترشکن فعاله فیلترشکن فعاله

حکایت آموزنده سلیمان نبی و زبان گربه ها

روزی مردی نزد حضرت سلیمان، پیامبر خدا، آمد و درخواست کرد زبان یکی از حیوانات را بیاموزد.
سلیمان ابتدا او را از این کار بازداشت و گفت: «تحملش را نخواهی داشت»، اما مرد اصرار کرد و در نهایت زبان گربه‌ها را فرا گرفت.

مرد شنید که دو گربه صحبت می‌کنند. یکی گفت: «در این خانه خروسی هست که فردا می‌میرد و ما آن را می‌خوریم.»
مرد خروس را فروخت. روز بعد، گربه‌ها دوباره صحبت کردند و گفتند: «صاحب این خانه گوسفند نرش را دارد، او خواهد مرد و ما از گوشتش می‌خوریم.» مرد گوسفند را هم فروخت.

در نهایت، گربه‌ها گفتند: «صاحب این خانه امروز می‌میرد و برای تسلی‌دهندگان غذایی می‌آورند که ما نیز از آن می‌خوریم!»
مرد با ترس نزد سلیمان رفت. پیامبر گفت: «خدا خروس و گوسفندت را فدای جانت کرد، اما تو آن‌ها را فروختی. اکنون برای مرگ خود آماده شو.»

حکمت داستان:
این حکایت نشان‌دهنده الطاف پنهان خداوند و نقش تصمیم‌گیری انسان در سرنوشت اوست.
#‌داستان_کوتاه #‌حکایت_آموزنده #‌سلیمان_نبی #‌درس_زندگی #‌لطیفه_الهی #‌خداوند #‌سرنوشت #‌داستان_مذهبی #‌حکمت #‌آموزش
  • 🙈
  • 🙉
  • 🙊
  • 💛
  • 💔
  • 💯
  • 💢
  • 👍
  • 👎
  • 👏
  • 👈
  • 👉
  • 🙏
  • 💪
  • 🎬
  • 🐥
  • 🌹
  • 🍁
  • 🍉
  • 🍕
  • 🍳
  • 🎂
  • 🎈
  • 🌍
  • 💩
  • 🚗
  • 📙
  • 😀
  • 😂
  • 😉
  • 😊
  • 😍
  • 😘
  • 💋
  • 😋
  • 😜
  • 👀
  • 😐
  • 😕
  • 😎
  • 😌
  • 😒
  • 😬
  • 😔
  • 😢
  • 😭
  • 😷
  • 😎
  • 😨
  • 😱
  • 😡
  • 😠
😊

مرتبط

محمود اسمعیل زاده

در حال بارگذاری
X
این ویدیو