داستان ترسناک آینه
شبهنگام بود. سارا در اتاق تاریکش تنها نشسته بود و صدای تیکتاک ساعت دیواری، مثل پتک روی اعصابش میکوبید. ناگهان متوجه شد که عقربههای ساعت دیگر حرکت نمیکنند. با وحشت نزدیک شد، اما ساعت همچنان کار میکرد، تنها عقربهها روی ۳:۱۵ ثابت مانده بودند.
سارا خواست به تختش برگردد، اما در آینهی کنار اتاق چیزی دید که قلبش از حرکت ایستاد. در آینه، او ایستاده بود… اما نه خودش. آن موجود لبخندی پهن بر صورت داشت و آرام دست تکان میداد.
سارا جیغ کشید و چراغ را روشن کرد. اما اتاق خالی بود. فقط آینه باقی مانده بود… و درون آینه، موجودی که دیگر لبخند نمیزد. او این بار دستش را روی شیشه گذاشت.
صدای ترک خوردن شیشه بلند شد… و چیزی سرد و استخوانی از آینه بیرون خزید. #ترسناک #داستان_ترسناک
سارا خواست به تختش برگردد، اما در آینهی کنار اتاق چیزی دید که قلبش از حرکت ایستاد. در آینه، او ایستاده بود… اما نه خودش. آن موجود لبخندی پهن بر صورت داشت و آرام دست تکان میداد.
سارا جیغ کشید و چراغ را روشن کرد. اما اتاق خالی بود. فقط آینه باقی مانده بود… و درون آینه، موجودی که دیگر لبخند نمیزد. او این بار دستش را روی شیشه گذاشت.
صدای ترک خوردن شیشه بلند شد… و چیزی سرد و استخوانی از آینه بیرون خزید. #ترسناک #داستان_ترسناک
- 🙈
- 🙉
- 🙊
- 💛
- ❤
- 💔
- 💯
- 💢
- ✋
- ✌
- 👍
- 👎
- ✊
- 👏
- 👈
- 👉
- 🙏
- 💪
- 🎬
- 🐥
- 🌹
- 🍁
- 🍉
- 🍕
- 🍳
- 🎂
- 🎈
- ☕
- 🌍
- 💩
- 🚗
- ⏰
- ☔
- 📙
- ⭐
- 😀
- 😂
- 😉
- 😊
- 😍
- 😘
- 💋
- 😋
- 😜
- 👀
- 😐
- 😕
- 😎
- 😌
- 😒
- 😬
- 😔
- 😢
- 😭
- 😷
- 😎
- 😨
- 😱
- 😡
- 😠
😊
مشاهده نظرات
X
این ویدیو
×
گزارش تخلف
×در صورتیکه توضیحی در مورد گزارش تخلف دارید در کادر زیر بنویسید
افزودن به لیست پخش
×دانلود اپلیکیشن فیلو
×برای دانلود این ویدیو، اپلیکیشن فیلو را از مارکت ها یا بصورت مستقیم نصب کنید.
در صورتی که اپلیکیشن فیلو را نصب کرده اید؛ برای تماشا یا دانلود این ویدیو وارد اپلیکیشن شده، از منو گزینه اسکن را انتخاب کرده و کد زیر را اسکن کنید.
