پارت ۳ خواستگار خواهرم یه جن بود!

پارت3: خواستگار خواهرم یه جن بود!

اوایل من از شنیدن صدای مردونش میترسیدمو تندی میرفتم به مادرم میگفتم
اما وقتی با مادرم بر میگشتم میدیدم اکرم مثل یه بچه ی معصوم تو جاش خوابیده و خر و پف میکنه
این شد که مادرم دیگه اهمیتی به حرفای من نمیداد
البته که منم بعد از یه مدت دیگه دست از چوغولی کردن کشیدم
کارای اکرمو میدیدم اما به کسی نمیگفتمو فقط در سکوت و ترس به کاراش خیره میشدم
بعدها علاوه بر صدای خود اکرم یه صدای دیگه هم توی اتاق میومد
از زیر لحاف میدیدم که اکرم داره با کسی حرف میزنه
حتی چندین بار یه سایه هم روی دیوار اتاقمون دیدم اما نتونستم تشخیص بدم که سایه ی چیه
بعدها دیگه شب بیداری‌های اکرم به اتاق ختم نمیشد
انگار...

رفقا لایک و فالو یادتون نره هاا🧡
نظراتتون هم حتما برام کامنت کنین، گفتن یه عالی یا حتی یه ایموجی قلب کلی بهم انرژی میده💟
ممنون که حمایت میکنید🙏🏻⚘


¤¤¤_☆---+ (🕷☠🕷) +---☆_¤¤¤
#‌جن #‌ترسناک #‌عجایب #‌داستان_واقعی #‌شیطان #‌وحشت #‌ماورا #‌هيجان_انگیز #‌داستان_ترسناک_واقعی #‌داستان_جن #‌جن_کافر #‌اجنه #‌اجنه_کاملا_واقعی #‌ماورایی #‌علوم_غریبه #‌دعا_نویس