حکایتی از کلیله و دمنه شیر و شتر

در زمان‌های بسیار دور، شیری، گرگی، شغالی و کلاغی در جنگلی با هم زندگی می‌کردند. هر زمانی که شیر شکاری می‌کرد، خودش قسمتی از آن را می‌خورد و بقیه را به گرگ، شغال و کلاغ می‌داد. این چهار حیوان در کنار شیر به خوبی و خوشی زندگی می‌کردند.

یک روز، بازرگانان با شتران خود از نزدیک جنگل می‌گذشتند. یکی از شترها از گروه جدا شد و به جنگل رفت. شتر گمشده با شیری روبرو شد و از ترس نتوانست فرار کند. شتر به شیر گفت: ای سلطان جنگل، اجازه بده تا من هم به شما خدمت کنم. شیر با خوشحالی قبول کرد و شتر به گروهشان پیوست.

روزی شیر با فیلی مبارزه کرد و زخمی شد. او به دوستانش گفت که به دنبال شکار بگردند. گرگ، شغال و کلاغ نتوانستند شکاری پیدا کنند و نقشه‌ای کشیدند تا شتر را قربانی کنند. آنها به شیر پیشنهاد کردند که شتر را بخورد تا گرسنه نمانند.

شتر، که از نقشه آنها بی‌خبر بود، پیشنهاد کرد که شیر از گوشت او استفاده کند. دیگران از گوشت شتر تعریف کردند و شیر شتر را کشت. بدین ترتیب، شتر ساده‌لوح قربانی حیله و نیرنگ گرگ، شغال و کلاغ شد
. #‌داستان_قدیمی
#‌دوستی_و_خیانت
#‌شتر_و_شیر
#‌حکایت_اخلاقی
#‌پندآموز
#‌افسانه_جنگل
#‌حیله_و_نیرنگ
#‌دوستی_و_پادشاهی
#‌داستان_کوتاه
  • 🙈
  • 🙉
  • 🙊
  • 💛
  • 💔
  • 💯
  • 💢
  • 👍
  • 👎
  • 👏
  • 👈
  • 👉
  • 🙏
  • 💪
  • 🎬
  • 🐥
  • 🌹
  • 🍁
  • 🍉
  • 🍕
  • 🍳
  • 🎂
  • 🎈
  • 🌍
  • 💩
  • 🚗
  • 📙
  • 😀
  • 😂
  • 😉
  • 😊
  • 😍
  • 😘
  • 💋
  • 😋
  • 😜
  • 👀
  • 😐
  • 😕
  • 😎
  • 😌
  • 😒
  • 😬
  • 😔
  • 😢
  • 😭
  • 😷
  • 😎
  • 😨
  • 😱
  • 😡
  • 😠
😊

مرتبط

محمود اسمعیل زاده

در حال بارگذاری
X
این ویدیو