خاطرات ناصرالدین شاه & گنبد متبرکه امام حسین علیه السلام
خاطرات ناصرالدینشاه: گنبد بقعه متبرکه امام حسین(ع) را آقا محمدخان مرحوم از نو ساخته، بزرگ کردند، گنبد را طلا کردند
#خاطرات
بالای این، پرده مرواریدی انیسالدوله پیش از این فرستاده است، آویزان کردهاند. بعضی تاجها، جقههای مرصع از هند سلاطین فرستادهاند، آویزان کردهاند. پنجه طلا، نقره شمشیر، سپر و غیره زیاد آویزان کردهاند.
در ضریح گنبد حضرت عباس، زیاد شمشیر و سپر آویزان است، با پنجه نقره و طلا. یک دست، یک سر از نقره – شبیه سر و دست غلام سیاهی – از گنبد حضرت عباس آویزان است – سیاه هم شده است نقرهاش – میگویند سیاهی نذری کرده بود، ادا نکرده بود، دستش و سرش چنگ و افلیج شده بود؛ بعد این دست و سر را ساخته فرستاده است.
خلاصه دم در صحن حضرت ایستادیم. عکاسباشی عکسی از بالا، ما را و جمعی را انداخت. سرداری الماس بزرگ تن من بود. از آنجا رفتم حضرت عباس. بعد از زیارت، توی ضریح رفتیم. بعد تیمورمیرزا گفت: «قبر حضرت عباس زیر ضریح، در سردابی است، اما بسیار مشکل است رفتن.» کلیددار هم گفت: «نمیتوان رفت.» همت کرده، گفتم: «برویم.» من، حسامالسلطنه، ایشیکآقاسیباشی، امینالملک، یحییخان، علیرضاخان، محمدعلیخان، کلیددار، پسر کلیددار، سیاچی، آقا وجیه، تیمورمیرزا، ملیجک هم با میرزا عبدالله آمده بودند، کشیکچیباشی رفتم. از رواق دری بود زمین، قفلی داشت، در را باز کردند، پله زیادی میخورد به زمین میرفت. خیلی گود بود، تاریک. در دست هر یک شمعی بود. رفتم پایین. سردابی با راهروی تنگی بود قدری که رفتم، نَغم [سوراخ/ نقب] درازی مطولی، کمعرض، سقف کوتاه که یک نفر به زور میرفت خم خم، و خیلی هم طولانی، سوسکهای بزرگ زیادی هم بود، من خیلی ترسیدم، قدری تردید در رفتن کردم، بالاخره رفتم. از نغم طولانی گذشته وارد محوطه شدم، اما هیچ منفذ دیگر نداشت، کم مانده بود خفه بشویم. پله میخورد و بالاتر محوطه دیگری بود. قبر مطهر حضرت عباس که در روی خاک بود پیدا بود، رویش هم خاک بود. یحییخان را گفتم، جست رفت یک مشت خاک از روی قبر برداشت. خاک را به دستمالی ریخته، زود آمدیم بیرون. هوا بسیار خفه بود، اما علیرضاخان از نغم نیامده بود به سر قبر مطهر. من که رفتم، باقی آمده بودند خاک برده بودند، امینالملک یک آجرپاره آورده بود.
خلاصه برگشتیم منزل. امروز حاجی هاشم نمازی، حاجی ابوالحسن بهبهانی که از تجار معتبر ایران ساکن بنبائی [بمبئی] هستند به حضور آمدند، با جلالشاه آمده بودند. بنای گنبد بقعه متبرکه امام حسین (ع) اولا از آلبویه بوده، بعد از خلافت عباسیه، مخفف و مختصر ساخته بودند. آقا محمدخان مرحوم از نو ساخته، بزرگ کردند، گنبد را طلا کردند.
نقره ضریح از خاقان [فتحعلیشاه] مغفور است. طلای منارهها که از نصف بالا است، از زن خاقان مرحوم – از دختر مصطفیخان عمو – آینه را مردم به شراکت ساختهاند. نقره ضریح حضرت عباس از والده شاه مرحوم است – محمدشاه – اما نقرهاش بسیار نازک است که همه ریخته است.
#خاطرات
بالای این، پرده مرواریدی انیسالدوله پیش از این فرستاده است، آویزان کردهاند. بعضی تاجها، جقههای مرصع از هند سلاطین فرستادهاند، آویزان کردهاند. پنجه طلا، نقره شمشیر، سپر و غیره زیاد آویزان کردهاند.
در ضریح گنبد حضرت عباس، زیاد شمشیر و سپر آویزان است، با پنجه نقره و طلا. یک دست، یک سر از نقره – شبیه سر و دست غلام سیاهی – از گنبد حضرت عباس آویزان است – سیاه هم شده است نقرهاش – میگویند سیاهی نذری کرده بود، ادا نکرده بود، دستش و سرش چنگ و افلیج شده بود؛ بعد این دست و سر را ساخته فرستاده است.
خلاصه دم در صحن حضرت ایستادیم. عکاسباشی عکسی از بالا، ما را و جمعی را انداخت. سرداری الماس بزرگ تن من بود. از آنجا رفتم حضرت عباس. بعد از زیارت، توی ضریح رفتیم. بعد تیمورمیرزا گفت: «قبر حضرت عباس زیر ضریح، در سردابی است، اما بسیار مشکل است رفتن.» کلیددار هم گفت: «نمیتوان رفت.» همت کرده، گفتم: «برویم.» من، حسامالسلطنه، ایشیکآقاسیباشی، امینالملک، یحییخان، علیرضاخان، محمدعلیخان، کلیددار، پسر کلیددار، سیاچی، آقا وجیه، تیمورمیرزا، ملیجک هم با میرزا عبدالله آمده بودند، کشیکچیباشی رفتم. از رواق دری بود زمین، قفلی داشت، در را باز کردند، پله زیادی میخورد به زمین میرفت. خیلی گود بود، تاریک. در دست هر یک شمعی بود. رفتم پایین. سردابی با راهروی تنگی بود قدری که رفتم، نَغم [سوراخ/ نقب] درازی مطولی، کمعرض، سقف کوتاه که یک نفر به زور میرفت خم خم، و خیلی هم طولانی، سوسکهای بزرگ زیادی هم بود، من خیلی ترسیدم، قدری تردید در رفتن کردم، بالاخره رفتم. از نغم طولانی گذشته وارد محوطه شدم، اما هیچ منفذ دیگر نداشت، کم مانده بود خفه بشویم. پله میخورد و بالاتر محوطه دیگری بود. قبر مطهر حضرت عباس که در روی خاک بود پیدا بود، رویش هم خاک بود. یحییخان را گفتم، جست رفت یک مشت خاک از روی قبر برداشت. خاک را به دستمالی ریخته، زود آمدیم بیرون. هوا بسیار خفه بود، اما علیرضاخان از نغم نیامده بود به سر قبر مطهر. من که رفتم، باقی آمده بودند خاک برده بودند، امینالملک یک آجرپاره آورده بود.
خلاصه برگشتیم منزل. امروز حاجی هاشم نمازی، حاجی ابوالحسن بهبهانی که از تجار معتبر ایران ساکن بنبائی [بمبئی] هستند به حضور آمدند، با جلالشاه آمده بودند. بنای گنبد بقعه متبرکه امام حسین (ع) اولا از آلبویه بوده، بعد از خلافت عباسیه، مخفف و مختصر ساخته بودند. آقا محمدخان مرحوم از نو ساخته، بزرگ کردند، گنبد را طلا کردند.
نقره ضریح از خاقان [فتحعلیشاه] مغفور است. طلای منارهها که از نصف بالا است، از زن خاقان مرحوم – از دختر مصطفیخان عمو – آینه را مردم به شراکت ساختهاند. نقره ضریح حضرت عباس از والده شاه مرحوم است – محمدشاه – اما نقرهاش بسیار نازک است که همه ریخته است.
- 🙈
- 🙉
- 🙊
- 💛
- ❤
- 💔
- 💯
- 💢
- ✋
- ✌
- 👍
- 👎
- ✊
- 👏
- 👈
- 👉
- 🙏
- 💪
- 🎬
- 🐥
- 🌹
- 🍁
- 🍉
- 🍕
- 🍳
- 🎂
- 🎈
- ☕
- 🌍
- 💩
- 🚗
- ⏰
- ☔
- 📙
- ⭐
- 😀
- 😂
- 😉
- 😊
- 😍
- 😘
- 💋
- 😋
- 😜
- 👀
- 😐
- 😕
- 😎
- 😌
- 😒
- 😬
- 😔
- 😢
- 😭
- 😷
- 😎
- 😨
- 😱
- 😡
- 😠
😊
مشاهده نظرات
X
این ویدیو
×
گزارش تخلف
×در صورتیکه توضیحی در مورد گزارش تخلف دارید در کادر زیر بنویسید
افزودن به لیست پخش
×دانلود اپلیکیشن فیلو
×برای دانلود این ویدیو، اپلیکیشن فیلو را از مارکت ها یا بصورت مستقیم نصب کنید.
در صورتی که اپلیکیشن فیلو را نصب کرده اید؛ برای تماشا یا دانلود این ویدیو وارد اپلیکیشن شده، از منو گزینه اسکن را انتخاب کرده و کد زیر را اسکن کنید.
