پارت ۶ خواستگار خواهرم یه جن بود!
پارت6: خواستگار خواهرم یه جن بود!
اما اینکار هم جلودار اکرم نبود
انگار یه نفر دیگه توی خونه بود که شبونه میرفتو کلیدو از جیب پدرم برمیداشتو در اتاقو براش باز میکرد
روستای ما روستای کوچیکی بود اگه انگشت تو دماغ میکردی همه خبردار میشدنو تو کل روستا میپیچید
پدر و مادرم خیلی سختی کشیدن که کسی سر از کارای اکرم درنیاره و اسمش سرزبونا نیوفته
حتی از ترس اینکه این حرفا جایی درز نکنه اکرمو یه دکترم نبردن
مادرم میگفت اگه خاله خان باجی ها بویی ببرن فقط اکرم نیست که بدبخت میشه منو برادرامم بپاش میسوزیم
دیگه نه کسی برای من قدم پیش میذاره و نه به برادرام زن میده
کم کم هر دوی ما قد کشیدیمو خواستگار بود که پشت خواستگار میومد
البته نه برای من برای اکرم
پدرو مادرم همه رو رد میکردن چون میترسیدن به کسی جواب مثبت بدنو راز اکرم برملا بشه
اکرمم خودش اصلا اعتراضی نداشت
انگار چندان تمایلی به ازدواج نداشت
اما یه روز ورق برگشت
یه خواستگار برای اکرم اومد به اسم مولاولی
مولاولی یه پیرمرد همسن پدرم بود که آدم رغبت نمیکرد به صورتش نگاه کنه
تو تمام صورتش یه جای سالم پیدا نمیشد
کل صورتش جای آبله و لک و پیس بود
سرش طاس بود و تکوتوک مو به سرش مونده بود
یه چشمشم کلا تخلیه شده بود که علتشو نمیدونستیم
پدرم وقتی خبر خواستگاری مولاولی از اکرم رو شنید با چوب دنبالش کردو از روستا بیرونش انداخت
اما...
رفقا لایک و فالو یادتون نره هاا🧡
نظراتتون هم حتما برام کامنت کنین، گفتن یه عالی یا حتی یه ایموجی قلب کلی بهم انرژی میده💟
ممنون که حمایت میکنید🙏🏻⚘
¤¤¤_☆---+ (🕷☠🕷) +---☆_¤¤¤
#جن #ترسناک #عجایب #داستان_واقعی #شیطان #وحشت #ماورا #هيجان_انگیز #داستان_ترسناک_واقعی #داستان_جن #جن_کافر #اجنه #اجنه_کاملا_واقعی #ماورایی #علوم_غریبه #دعا_نویس
اما اینکار هم جلودار اکرم نبود
انگار یه نفر دیگه توی خونه بود که شبونه میرفتو کلیدو از جیب پدرم برمیداشتو در اتاقو براش باز میکرد
روستای ما روستای کوچیکی بود اگه انگشت تو دماغ میکردی همه خبردار میشدنو تو کل روستا میپیچید
پدر و مادرم خیلی سختی کشیدن که کسی سر از کارای اکرم درنیاره و اسمش سرزبونا نیوفته
حتی از ترس اینکه این حرفا جایی درز نکنه اکرمو یه دکترم نبردن
مادرم میگفت اگه خاله خان باجی ها بویی ببرن فقط اکرم نیست که بدبخت میشه منو برادرامم بپاش میسوزیم
دیگه نه کسی برای من قدم پیش میذاره و نه به برادرام زن میده
کم کم هر دوی ما قد کشیدیمو خواستگار بود که پشت خواستگار میومد
البته نه برای من برای اکرم
پدرو مادرم همه رو رد میکردن چون میترسیدن به کسی جواب مثبت بدنو راز اکرم برملا بشه
اکرمم خودش اصلا اعتراضی نداشت
انگار چندان تمایلی به ازدواج نداشت
اما یه روز ورق برگشت
یه خواستگار برای اکرم اومد به اسم مولاولی
مولاولی یه پیرمرد همسن پدرم بود که آدم رغبت نمیکرد به صورتش نگاه کنه
تو تمام صورتش یه جای سالم پیدا نمیشد
کل صورتش جای آبله و لک و پیس بود
سرش طاس بود و تکوتوک مو به سرش مونده بود
یه چشمشم کلا تخلیه شده بود که علتشو نمیدونستیم
پدرم وقتی خبر خواستگاری مولاولی از اکرم رو شنید با چوب دنبالش کردو از روستا بیرونش انداخت
اما...
رفقا لایک و فالو یادتون نره هاا🧡
نظراتتون هم حتما برام کامنت کنین، گفتن یه عالی یا حتی یه ایموجی قلب کلی بهم انرژی میده💟
ممنون که حمایت میکنید🙏🏻⚘
¤¤¤_☆---+ (🕷☠🕷) +---☆_¤¤¤
#جن #ترسناک #عجایب #داستان_واقعی #شیطان #وحشت #ماورا #هيجان_انگیز #داستان_ترسناک_واقعی #داستان_جن #جن_کافر #اجنه #اجنه_کاملا_واقعی #ماورایی #علوم_غریبه #دعا_نویس
- 🙈
- 🙉
- 🙊
- 💛
- ❤
- 💔
- 💯
- 💢
- ✋
- ✌
- 👍
- 👎
- ✊
- 👏
- 👈
- 👉
- 🙏
- 💪
- 🎬
- 🐥
- 🌹
- 🍁
- 🍉
- 🍕
- 🍳
- 🎂
- 🎈
- ☕
- 🌍
- 💩
- 🚗
- ⏰
- ☔
- 📙
- ⭐
- 😀
- 😂
- 😉
- 😊
- 😍
- 😘
- 💋
- 😋
- 😜
- 👀
- 😐
- 😕
- 😎
- 😌
- 😒
- 😬
- 😔
- 😢
- 😭
- 😷
- 😎
- 😨
- 😱
- 😡
- 😠
😊
مشاهده نظرات
مرتبط
RED MOON - ماه سرخ
در حال بارگذاری
X
این ویدیو
×
گزارش تخلف
×در صورتیکه توضیحی در مورد گزارش تخلف دارید در کادر زیر بنویسید
افزودن به لیست پخش
×دانلود اپلیکیشن فیلو
×برای دانلود این ویدیو، اپلیکیشن فیلو را از مارکت ها یا بصورت مستقیم نصب کنید.
در صورتی که اپلیکیشن فیلو را نصب کرده اید؛ برای تماشا یا دانلود این ویدیو وارد اپلیکیشن شده، از منو گزینه اسکن را انتخاب کرده و کد زیر را اسکن کنید.