پارت ۱۰ خواستگار خواهرم یه جن بود!

پارت10: خواستگار خواهرم یه جن بود!

مرتضی گفت استادم گفته اکرم تسخیر نشده بلکه آلوده شده
روح اکرم باید پاکسازی بشه این پاکسازی ممکنه یه روز طول بکشه
:ممکنه یه ماه
:بستگی داره که روحش تا کجاها آلوده شده باشه
گفت اکرم باید بره تو اون غارو با استادش ملاقات کنه و تعالیمشو انجام بده
فقط هم یه نفر اجازه داره باهاش بره و بقیه باید از همین جا برگردن
پدرم گفت خودش میمونه
اما مرتضی گفت مرد نمیشه یا خواهرش یا مادرش
مادرم همون جا داشت از ترس پس میفتاد
به ناچار خودم قبول کردمو با اکرم به طرف بالای کوه به راه افتادیم
به دهنه ی غار که رسیدیم صدا زدم استاد
یه صدایی از توی غار ما رو دعوت کرد بریم داخل
توی غار برخلاف انتظارم روشنِ روشن بود
نه اینکه چراغی چیزی روشن باشه خود به خود روشن بود
یه عطر خوشی هم توی فضا پیچیده بود
با دیدن فضای روشنو معطر غار من ترسم ریخت
اما اکرم یه طوری شده بود
تند تند نفس میکشید
مثل معتادا مدام با خودش ور میرفتو...

رفقا لایک و فالو یادتون نره هاا🧡
نظراتتون هم حتما برام کامنت کنین، گفتن یه عالی یا حتی یه ایموجی قلب کلی بهم انرژی میده💟
ممنون که حمایت میکنید🙏🏻⚘


¤¤¤_☆---+ (🕷☠🕷) +---☆_¤¤¤

#‌جن #‌ترسناک #‌عجایب #‌داستان_واقعی #‌شیطان #‌وحشت #‌ماورا #‌هيجان_انگیز #‌داستان_ترسناک_واقعی #‌داستان_جن #‌جن_کافر #‌اجنه #‌اجنه_کاملا_واقعی #‌ماورایی #‌علوم_غریبه #‌دعا_نویس