داستان ترسناکی که باعث شد خابم نبره😱❌️
نفسهام به شماره افتاده بود. صدای قدمهام توی راهروی خالی خونه قدیمی میپیچید. برق رفته بود و تنها نور، از نور گوشی میاومد که هی خاموش و روشن میشد.
درِ یکی از اتاقها نیمهباز بود...
با نوک انگشت هلش دادم. صدای جیرجیر لولاها مثل فریاد توی گوشم پیچید.
یه سایه گوشهی اتاق بود.
اول فکر کردم خیالاتی شدم، اما وقتی سایه شروع کرد به حرکت، نفس توی سینهم حبس شد.
گوشی رو گرفتم سمتش...
نور افتاد روی آینه قدی که روبهروی دیوار بود.
اما اون سایه هنوز اونجا بود...
در حالی که انعکاس من از آینه ناپدید شده بود.
سایه لبخند زد.
و گفت: نوبت توئه که اونور بمونی...
بعد، از آینه بیرون اومد.
.......
#ترسناک #داستان #داستان_ترسناک #فیلم_ترسناک
درِ یکی از اتاقها نیمهباز بود...
با نوک انگشت هلش دادم. صدای جیرجیر لولاها مثل فریاد توی گوشم پیچید.
یه سایه گوشهی اتاق بود.
اول فکر کردم خیالاتی شدم، اما وقتی سایه شروع کرد به حرکت، نفس توی سینهم حبس شد.
گوشی رو گرفتم سمتش...
نور افتاد روی آینه قدی که روبهروی دیوار بود.
اما اون سایه هنوز اونجا بود...
در حالی که انعکاس من از آینه ناپدید شده بود.
سایه لبخند زد.
و گفت: نوبت توئه که اونور بمونی...
بعد، از آینه بیرون اومد.
.......
#ترسناک #داستان #داستان_ترسناک #فیلم_ترسناک
- 🙈
- 🙉
- 🙊
- 💛
- ❤
- 💔
- 💯
- 💢
- ✋
- ✌
- 👍
- 👎
- ✊
- 👏
- 👈
- 👉
- 🙏
- 💪
- 🎬
- 🐥
- 🌹
- 🍁
- 🍉
- 🍕
- 🍳
- 🎂
- 🎈
- ☕
- 🌍
- 💩
- 🚗
- ⏰
- ☔
- 📙
- ⭐
- 😀
- 😂
- 😉
- 😊
- 😍
- 😘
- 💋
- 😋
- 😜
- 👀
- 😐
- 😕
- 😎
- 😌
- 😒
- 😬
- 😔
- 😢
- 😭
- 😷
- 😎
- 😨
- 😱
- 😡
- 😠
😊
مشاهده نظرات
X
این ویدیو
×
گزارش تخلف
×در صورتیکه توضیحی در مورد گزارش تخلف دارید در کادر زیر بنویسید
افزودن به لیست پخش
×دانلود اپلیکیشن فیلو
×برای دانلود این ویدیو، اپلیکیشن فیلو را از مارکت ها یا بصورت مستقیم نصب کنید.
در صورتی که اپلیکیشن فیلو را نصب کرده اید؛ برای تماشا یا دانلود این ویدیو وارد اپلیکیشن شده، از منو گزینه اسکن را انتخاب کرده و کد زیر را اسکن کنید.
