سکانس کوتاه | سریال بانوی عمارت -قسمت 34 (قسمت پایانی)

تیر جهانبخش به شازده نمیخورد.شازده برگشته و به طرف او شلیک میکند.گلوله
درست به وسط پیشانی جهانبخش میخورد.
فخرالزمان پسر خود را بدنیا می آورد.
بمناسبت تولد او جشنی ترتیب میدهند.
بکتاش دوباره به سراغ آنها می آید.او از قدرت گرفتن اعضای انجمن والا حضرت میگوید،از اینکه آنها به خونخواهی بر می خیزند و از قاتل والا حضرت انتقام میگیرند.او میگوید اگر شازده دستگیر شود اینبار اعدام خواهد شد.پس تعدادی گذرنامه به شازده میدهد تا خود و اعضای خانواده اش به سرزمین عثمانی بروند و در آنجا افراد بکتاش مقصد بعدی را مشخص کنند.
شازده و خانواده اش بار سفر می بندند.قرار است انیس و مونس بهجت هم در مسیر به آنها ملحق شوند.
طبیب الاطبا از افسر خواستگاری کرده و از او میخواهد که بماند.افسر نیز پیشنهاد او را قبول میکند.
عمو مشدی از شازده میخواهد تا به جای افسر یحیی را با خود ببرد تا هم درس بخواند و هم نوکری شازده را بکند.
یحیی به هنگام رفتن روسری مادرش را به آهو میدهد و قول میدهد که برگردد.
به هنگام شب،همه ی اهل عمارت از شازده و فخری خداحافظی کرده و آنها را راهی سفر میکنند.آهو نیز به عنوان دستیار طبیب خدمت میکند….

به پایان آمد این دفتر…

مرتبط

HadizZzmovie

در حال بارگذاری
X
این ویدیو