پارت ۲ خواستگار خواهرم یه جن بود!

پارت2: خواستگار خواهرم یه جن بود!

هرکس اونو میدید دلش میخواست بگیره بغلشو حسابی بچلوندش
خلاصه که اکرم همه چیش خوب بودو کسی باور نمیکرد که این بچه شیرین کاری به جز شیرین زبونی هم بلد باشه
اما واقعیت این بود که اکرم یه بچه ی عادی نبود
خیلی سعی میکرد در نگاه بقیه عادی باشه اما هر چی که میگذشتو بزرگتر میشد به رفتارای غیر عادیشم اضافه میشد
اون موقع ها منو اکرم تو یه اتاق میخوابیدیم
شروع رفتارای عجیب اکرم از شب بیداری‌هاش بود
من بعضی از شبا با صداهای عجیبی مثل زمزمه دعا یا قرآن از خواب بیدار میشدمو میدیدم اکرم نشسته توی رختخوابشو به دیوار زل زده و داره اون صداها رو از خودش در میاره
ولی نه با صدای بچگونه ی خودش بلکه با یه صدای کلفت مردونه
اون وقتا اکرم خيلی بچه بود حتی مدرسه هم نمیرفت که بگم اونجا چیزی یاد گرفته
اما یه چیزایی زیر لب میخوند که بی‌شباهت به دعا نبود
اوایل من از شنیدن صدای مردونش میترسیدمو تندی میرفتم به مادرم میگفتم
اما وقتی با مادرم بر میگشتم...

رفقا لایک و فالو یادتون نره هاا🧡
نظراتتون هم حتما برام کامنت کنین، گفتن یه عالی یا حتی یه ایموجی قلب کلی بهم انرژی میده💟
ممنون که حمایت میکنید🙏🏻⚘


¤¤¤_☆---+ (🕷☠🕷) +---☆_¤¤¤
#‌جن #‌ترسناک #‌عجایب #‌داستان_واقعی #‌شیطان #‌وحشت #‌ماورا #‌هيجان_انگیز #‌داستان_ترسناک_واقعی #‌داستان_جن #‌جن_کافر #‌اجنه #‌اجنه_کاملا_واقعی #‌ماورایی #‌علوم_غریبه #‌دعا_نویس