پارت ۱۰ میگفت اسمم تابعه ست!

پارت10: میگفت اسمم تابعه ست!

همون موقع بود که انگار کسی به پهلوی من ضربه زدو از درد به خودم پیچیدم
لیا دویید سمتمو گفت مامان حالت خوبه؟
بعد رو کرد به عروسکشو گفت چرا این کارو کردی
دردم کمی آروم گرفتو گفتم با کی بودی؟!
لیا گفت با سارا، اون بعضی وقتا بدجنس میشه و اگه کاری که میگه رو انجام ندم منو اذیت میکنه
:مثل الان که تو رو زد
حرفای لیا رو نمیتونستم باور کنم اما دختر کوچولوی من کسی نبود که دروغ بگه
خصوصا وقتی که جدی حرف میزد
این وضعیت داشت منو میترسوندو نگران بودم، چون لیا تنها بودو دوستای زیادی نداشتو فکر میکردم شاید با این کاراش میخواد تنهاییشو جبران کنه
دست عروسکو کشیدمو اونو توی اتاق خودم بردم
لیا دویید سمتمو گفت مامان چیکار میکنی؟
گفتم هیس مگه نمی‌بینی بابات خوابه فعلا عروسکت پیش من میمونه
:ولی مامان
گفتم همین که گفتم، حالا برو بخواب
لیا با گریه توی اتاقش رفتو درو بست
منم عروسکو بالای کمد گذاشتم تا دست لیا بهش نرسه
روی تخت رفتمو بعد از چند دقیقه خوابم برد که...

رفقا لایک و فالو یادتون نره هاا🧡
نظراتتون هم حتما برام کامنت کنین، گفتن یه عالی یا حتی یه ایموجی قلب کلی بهم انرژی میده💟
ممنون که حمایت میکنید🙏🏻⚘


¤¤¤_☆---+ (🕷☠🕷) +---☆_¤¤¤
#‌جن #‌ترسناک #‌عجایب #‌طلسم #‌داستان_واقعی #‌شیطان #‌وحشت #‌ماورا #‌هيجان_انگیز #‌طلسمات #‌داستان_ترسناک_واقعی #‌داستان_جن #‌جن_کافر #‌اجنه #‌اجنه_کاملا_واقعی #‌ماورایی #‌طلسم_سیاه #‌طلسم_شیطانی #‌علوم_ماورا #‌جن_گیری #‌جن_گیر #‌جادوی_سیاه #‌عروسک_طلسم #‌عروسک_نفرین_شده