فیلترشکن فعاله فیلترشکن فعاله

ترسناکترن داستان معلمی که درروستایی گرفتار اجنه شد

آغاز: معلمی جوان برای تدریس به روستایی دورافتاده فرستاده می‌شود. اهالی روستا سرد و خاموش‌اند، و نگاهشان پر از رازهای پنهان. شب‌ها هیچ چراغی روشن نیست، انگار همه از چیزی می‌ترسند.

گره داستان: معلم متوجه می‌شود که دانش‌آموزانش هر روز کمتر می‌آیند و بعضی از آن‌ها ناپدید می‌شوند. وقتی سراغ خانواده‌ها می‌رود، همه با ترس می‌گویند: «اجنه آن‌ها را برده‌اند.»

پیچش: شب‌هنگام، معلم صدای زمزمه‌ی وردهایی را می‌شنود که از دل جنگل اطراف روستا می‌آید. او به دنبال صدا می‌رود و درمی‌یابد که اجنه در قالب سایه‌های انسانی، میان خانه‌ها رفت‌وآمد می‌کنند.

اوج: اجنه معلم را محاصره می‌کنند و به او می‌گویند: «دانش و نور تو، دشمن تاریکی ماست.» حالا او باید انتخاب کند؛ یا از روستا فرار کند و جانش را نجات دهد، یا بماند و با اجنه بجنگد، حتی اگر به قیمت جانش تمام شود.

پایان باز: آخرین تصویر، دفتر مشق یکی از دانش‌آموزان است که رویش نوشته: «معلم هنوز اینجاست… اما در سایه‌ها.»

🔎
#‌داستان_ترسناک

#‌معلمواجنه

#‌روستاینفرینشده

#‌کابوس_واقعی

#‌ماجرای_اجتماعی

#‌ترس_روانشناختی

#‌رازهای_شب

#‌داستان_وایرال

#‌اجنهدرروستا

#‌معلم_گرفتار
  • 🙈
  • 🙉
  • 🙊
  • 💛
  • 💔
  • 💯
  • 💢
  • 👍
  • 👎
  • 👏
  • 👈
  • 👉
  • 🙏
  • 💪
  • 🎬
  • 🐥
  • 🌹
  • 🍁
  • 🍉
  • 🍕
  • 🍳
  • 🎂
  • 🎈
  • 🌍
  • 💩
  • 🚗
  • 📙
  • 😀
  • 😂
  • 😉
  • 😊
  • 😍
  • 😘
  • 💋
  • 😋
  • 😜
  • 👀
  • 😐
  • 😕
  • 😎
  • 😌
  • 😒
  • 😬
  • 😔
  • 😢
  • 😭
  • 😷
  • 😎
  • 😨
  • 😱
  • 😡
  • 😠
😊

X
این ویدیو

×