تماشای ویدیو با ip خارج از ایران ممکنه براتون کند باشه؛ پس اگه فیلترشکن فعاله، حتما خاموش و صفحه رو رفرش کنید.

پارت ۱۳ خواستگار خواهرم یه جن بود!

پارت13: خواستگار خواهرم یه جن بود!

آخرین روز هفته ی سوم بعد از غسل وقتی اکرم به صلیب کشیده شدو دعاهای هر روزه تموم شد استاد بلند شدو خنجری از توی لباسش دراوردو کشید به مچ پای اکرم
من فریاد زدمو خدا رو صدا کردم
استاد با عصاش بهم اخطار داد که نزدیک نشم
دیدم مچ پای اکرم شکافته و خونه که ازش بیرون میریزه
اما نه خونه سرخ یه خونه غلیظ سیاه مثل قیر
دیگه از اون بوی خوش توی غار خبری نبودو همه جا بوی تعفون پیچیده بود
اونقدر که من چندین بار عق زدم
انگار یه لاشه ی گندیده رو رها کرده بودن توی غار
نگران اکرم بودم
همینطور داشت از پاش خون میومد
استاد با روی هم گذاشتن چشماش بهم اشاره کرد که نگران نباشم
نمیدونم اون خونریزی چقدر ادامه داشت تا بالاخره آخرین قطره ی خون هم از بدن اکرم خارج شدو اکرم مثل جنازه افتاد کف غار
با نگاهم از استاد اجازه خواستم تا برم پیشش
اما اون بازم اجازه ندادو خودش مشغول آماده کردن یه معجون شد
چند دقیقه بعد کاسه ی معجونو داد دستمو گفت ببرمو به اکرم بخورونم
با ترس رفتم جلو امیدی به زنده بودنش نداشتم
اما...

رفقا لایک و فالو یادتون نره هاا🧡
نظراتتون هم حتما برام کامنت کنین، گفتن یه عالی یا حتی یه ایموجی قلب کلی بهم انرژی میده💟
ممنون که حمایت میکنید🙏🏻⚘


¤¤¤_☆---+ (🕷☠🕷) +---☆_¤¤¤
#‌جن #‌ترسناک #‌عجایب #‌داستان_واقعی #‌شیطان #‌وحشت #‌ماورا #‌هيجان_انگیز #‌داستان_ترسناک_واقعی #‌داستان_جن #‌جن_کافر #‌اجنه #‌اجنه_کاملا_واقعی #‌ماورایی #‌علوم_غریبه #‌دعا_نویس
  • 🙈
  • 🙉
  • 🙊
  • 💛
  • 💔
  • 💯
  • 💢
  • 👍
  • 👎
  • 👏
  • 👈
  • 👉
  • 🙏
  • 💪
  • 🎬
  • 🐥
  • 🌹
  • 🍁
  • 🍉
  • 🍕
  • 🍳
  • 🎂
  • 🎈
  • 🌍
  • 💩
  • 🚗
  • 📙
  • 😀
  • 😂
  • 😉
  • 😊
  • 😍
  • 😘
  • 💋
  • 😋
  • 😜
  • 👀
  • 😐
  • 😕
  • 😎
  • 😌
  • 😒
  • 😬
  • 😔
  • 😢
  • 😭
  • 😷
  • 😎
  • 😨
  • 😱
  • 😡
  • 😠
😊

مرتبط

RED MOON - ماه سرخ

در حال بارگذاری
X
این ویدیو