فیلترشکن فعاله فیلترشکن فعاله

شکایت نوعروس حکایتی از بوستان سعدی

حکایتی جالب و زیبا از بوستان سعدی شیرازی
شکایت کند نوعروسی جوان

به پیری ز داماد نامهربان

که مپسند چندین که با این پسر

به تلخی رود روزگارم به سر

کسانی که با ما در این منزلند

نبینم که چون من پریشان دلند

زن و مرد با هم چنان دوستند

که گویی دو مغز و یکی پوستند

ندیدم در این مدت از شوی من

که باری بخندید در روی من

شنید این سخن پیر فرخنده فال

سخندان بود مرد دیرینه سال

یکی پاسخش داد شیرین و خوش

که گر خوبروی است بارش بکش

دریغ است روی از کسی تافتن

که دیگر نشاید چنو یافتن

چرا سر کشی زان که گر سر کشد

به حرف وجودت قلم در کشد؟

یکم روز بر بنده‌ای دل بسوخت

که می‌گفت و فرماندهش می‌فروخت

تو را بنده از من به افتد بسی

مرا چون تو دیگر نیفتد کسی
#‌ادبیات_کلاسیک #‌شعر_کلاسیک #‌بوستان_سعدی
عشق و رابطه: #‌عشق #‌رابطه #‌ازدواج #‌همسر
زنان و جامعه: #‌زنان #‌زن #‌حقوق_زنان
احساسات: #‌تنهایی #‌بی‌مهری #‌ناراحتی #‌شکایت
سعدی: #‌سعدی #‌شیخ_اجل #‌حکایت_سعدی
  • 🙈
  • 🙉
  • 🙊
  • 💛
  • 💔
  • 💯
  • 💢
  • 👍
  • 👎
  • 👏
  • 👈
  • 👉
  • 🙏
  • 💪
  • 🎬
  • 🐥
  • 🌹
  • 🍁
  • 🍉
  • 🍕
  • 🍳
  • 🎂
  • 🎈
  • 🌍
  • 💩
  • 🚗
  • 📙
  • 😀
  • 😂
  • 😉
  • 😊
  • 😍
  • 😘
  • 💋
  • 😋
  • 😜
  • 👀
  • 😐
  • 😕
  • 😎
  • 😌
  • 😒
  • 😬
  • 😔
  • 😢
  • 😭
  • 😷
  • 😎
  • 😨
  • 😱
  • 😡
  • 😠
😊

مرتبط

محمود اسمعیل زاده

در حال بارگذاری
X
این ویدیو