تماشای ویدیو با ip خارج از ایران ممکنه براتون کند باشه؛ پس اگه فیلترشکن فعاله، حتما خاموش و صفحه رو رفرش کنید.
سکانس کوتاه | سریال بانوی عمارت - قسمت 32
جواهر و گاریچی دست و پای گودرز را می بندند و به خرابه ای در خارج از شهر میروند.گاریچی به دستور حضرت والا شروع به کندن قبر میکند.
فخرالزمان به شازده میگوید جهانبخش دشمن اوست(جواهر به هنگام خفه کردن فخری نام امیر هوشنگ را به زبان می آورد).شازده فخری را خیالاتی می نامد.اما فخری میگوید فقط نام بچه را به جهانبخش گفته بوده.فخری میگوید جواهر هم آدم حضرت والاست وگرنه چرا باید قاتل را فراری میداد.
گودرز به جواهر میگوید چون نتوانسته کارش را به درستی انجام دهد پس سرنوشت شومی هم در انتظار اوست.
جواهر هدفش از خوردن شربت،برای این بوده که اولین والا حضرت زن شود.او میخواسته از جهانبخش استفاده کند تا خود بالانشین شود.جواهر با حرف های گودرز میترسد و به فکر فرو میرود.
فخرالزمان به پیش افسرالملوک میرود و حرفهای جواهر را به او میگوید.طبیب الاطبا نیز در آنجا حضور دارد.طبیب از حرفهای فخری مردد میشود و میگوید جهانبخش عقیم است و این نازایی به دلیل ضربه ای است که در بچه ای به او وارد شده.طبیب به افسر و شازده میگوید شاید شما در کودکی بهنگام بازی چنین ضربه ای به او وارد کرده اید و همین انگیزه او برای انتقام شده است.در این هنگام افسر بیاد می آورد که در کودکی بهادر میرزا،پدرش بر اثر تنبیه به جهانبخش ضربه ای وارد کرده است.
جهانبخش به خرابه میرسد اما جواهر و گودرز را نمیبیند.آن دو دست و پای گاریچی را بسته و داخل قبر انداخته و فرار کرده اند.گاریچی از جهانبخش کمک میخواهد اما جهانبخش او را رها کرده و میرود…
فخرالزمان به شازده میگوید جهانبخش دشمن اوست(جواهر به هنگام خفه کردن فخری نام امیر هوشنگ را به زبان می آورد).شازده فخری را خیالاتی می نامد.اما فخری میگوید فقط نام بچه را به جهانبخش گفته بوده.فخری میگوید جواهر هم آدم حضرت والاست وگرنه چرا باید قاتل را فراری میداد.
گودرز به جواهر میگوید چون نتوانسته کارش را به درستی انجام دهد پس سرنوشت شومی هم در انتظار اوست.
جواهر هدفش از خوردن شربت،برای این بوده که اولین والا حضرت زن شود.او میخواسته از جهانبخش استفاده کند تا خود بالانشین شود.جواهر با حرف های گودرز میترسد و به فکر فرو میرود.
فخرالزمان به پیش افسرالملوک میرود و حرفهای جواهر را به او میگوید.طبیب الاطبا نیز در آنجا حضور دارد.طبیب از حرفهای فخری مردد میشود و میگوید جهانبخش عقیم است و این نازایی به دلیل ضربه ای است که در بچه ای به او وارد شده.طبیب به افسر و شازده میگوید شاید شما در کودکی بهنگام بازی چنین ضربه ای به او وارد کرده اید و همین انگیزه او برای انتقام شده است.در این هنگام افسر بیاد می آورد که در کودکی بهادر میرزا،پدرش بر اثر تنبیه به جهانبخش ضربه ای وارد کرده است.
جهانبخش به خرابه میرسد اما جواهر و گودرز را نمیبیند.آن دو دست و پای گاریچی را بسته و داخل قبر انداخته و فرار کرده اند.گاریچی از جهانبخش کمک میخواهد اما جهانبخش او را رها کرده و میرود…
مرتبط
HadizZzmovie
در حال بارگذاری
X
این ویدیو
×
گزارش تخلف
×در صورتیکه توضیحی در مورد گزارش تخلف دارید در کادر زیر بنویسید
افزودن به لیست پخش
×دانلود اپلیکیشن فیلو
×برای دانلود این ویدیو، اپلیکیشن فیلو را از مارکت ها یا بصورت مستقیم نصب کنید.
در صورتی که اپلیکیشن فیلو را نصب کرده اید؛ برای تماشا یا دانلود این ویدیو وارد اپلیکیشن شده، از منو گزینه اسکن را انتخاب کرده و کد زیر را اسکن کنید.