پارت 2 خفتم کرده بودن

پارت2:خفتم کرده بودن

یه نفر به کمرم زد و توی گوشم گفت میخوای کمرتو کیسه بکشم
من که سرم پر از کف بود و چشمامم بسته بود فکر کردم دلاکه و جواب دادم آره اگه زحمت بکشی ممنونت میشم
دلاک شروع کرد به مشت ومال کردنو کیسه کشیدن کمرم و آواز میخوند اما آوازه عجیب و غریبی میخوند
گمون کردم که آواز محلیشون باشه و چیزی نگفتم توی آوازی که میخوند از کلماتی استفاده میکرد که تا اون موقع توی عمرم نشنیده بودم
اون کلمه ها به هیچ کدوم از لهجه‌ها و زبونایی که من میشناختم شباهت نداشت اما من خجالت میکشیدم که از دلاک بپرسم به چه زبونی آواز میخونه
دلاک بعد کیسه کشیدن کمرم پا شد و شونه هامو مشت ومال داد
خیلی وقت بود که کسی اینجوری مشت ومالم نداده بود با اینکه دلاک لاغر و ریز نقشی بود ولی زور زیادی داشتو حسابی خستگیو از تنم بیرون کرد
دلاک دوباره سرشو به گوشم نزدیک کرد و گفت سربازی سخته گفتم آره خیلی خصوصا ماها که لب مرزیمو اصلا خواب و خوراک نداریم
گفت چرا نمیای پیش ما
گفتم مگه شما هم سربازی
دلاک گفت نه ولی اونجا دیگه خبری از سربازی نیست
گفتم مگه شما کجا زندگی میکنین گفت همین نزدیکی
گفتم مطمئنی تا جایی که من میدونم هرجا که باشی باید بری سربازی
دلاک چیزی نگفت و به کارش ادامه داد ذهنم مشغول شده بود مگه دلاک کجا زندگی میکرد که این حرفا رو میزد
صورت دلاک کنار گوشم بود و نفساش به گوش و گردنمو میخورد و غلغلکم میداد
دلاک نفسای بلندی میکشید و صدای خرخر مانندی از سینش بلند میشد
وقتی بازدمش به پوستم میخورد میتونستم گرمای نفساشو کاملا حس کنم
نفسش اونقدر گرم بود که پوستم داغ شده بود بدنشم بوی عجیبی میداد بوی چیزی که گندیده باشه
بوش آزارم داد و یه کم خودمو کنار کشیدم با خودم گفتم این که خودش دلاکه چرا انقدر بوی گند میده
گفتم آقا دستت درد نکنه من برم یه دوش بگیرمو راهی شم
برگشتم سمتشو تا صورت دلاک و
روبه روی صورتم دیدم...

راستی دوستان لایک و فالو یادتون نره هاا🧡
نظراتتون هم حتما برام کامنت کنین ممنون که حمایت میکنید🙏🏻⚘


¤¤¤_____☆---+ (🕷☠🕷) +---☆_____¤¤¤
#‌هیجان #‌ماورا #‌ترسناک #‌وحشت #‌داستان_ترسناک_واقعی #‌عجایب #‌داستان_جن #‌احضار_ارواح #‌داستان_واقعی #‌احضار_جن #‌حمام_جنی #‌مکان_جنی #‌دلاک_جنی