تماشای ویدیو با ip خارج از ایران ممکنه براتون کند باشه؛ پس اگه فیلترشکن فعاله، حتما خاموش و صفحه رو رفرش کنید.

سکانس کوتاه | سریال بانوی عمارت-قسمت 30

شازده عزم کرده و جان تازه ای میگیرد برای انتقام.پس از بهبود حالش مهرالنسا را احضار کرده و آدرس رنگرز را از او میخواهد.مهرالنسا به همراه شازده رفته و گودرز را به او نشان میدهد.
شازده او را تعقیب میکند،گودرز متوجه میشود کسی در پی اوست.شازده به او نزدیک میشود و میگوید پارچه برای رنگ کردن دارد.گودرز که شازده را شناخته پا به فرار میگذارد.هر دو سوار بر اسب می تازند.گودرز به شازده شلیک میکند اما به شازده نمیخورد.شازده یک تیر به بازوی گودرز میزند و او را همراه خود به عمارت میبرد و زندانی میکند.افراد بکتاش(اهل سایه) نیز شازده را تعقیب میکنند.
والا حضرت که میبیند خبری از گودرز نشده نگران میشود.افرادش به خانه گودرز و… میروند اما نشانی از او نمی یابند.
بکتاش شب هنگام به عمارت شازده رفته و با او ملاقات میکند.او از شازده میخواهد تا کمک آنها را بپذیرد زیرا والا حضرت دشمن آنها هم هست.بکتاش به شازده میگوید تا دم مرگ گودرز را شکنجه کن و نام حضرت والا را بپرس اما در آخر از او بخواه نام یکی از افراد والا حضرت را بگوید تا امانش دهی.
شازده به شدت گودرز را شکنجه میکند اما او نام حضرت والا را نمیگوید.در نهایت از او میخواهد تا نام یکی از افرادش را بگوید.گودرز که دیگر تاب شکنجه ندارد نام کاووس را به زبان می آورد.او جز انجمن حضرت والاست.
افراد شازده به همراه افراد بکتاش به منزل کاووس رفته و او را می ربایند و نامه ای بر در خانه ی او که از طرف اهل سایه است میزنند…

مرتبط

HadizZzmovie

در حال بارگذاری
X
این ویدیو