پارت ۱۱ میگفت اسمم تابعه ست!

پارت11: میگفت اسمم تابعه ست!

روی تخت رفتمو بعد از چند دقیقه خوابم برد که خواب عجیبو بدی دیدم
خواب دیدم که عروسک زنده شده بودو لباسش پر از لکه های خون بود
اون موهای لیا رو به چنگ گرفته بودو با خنده ی وحشتناکی لیا رو دور خونه می چرخوند
منم هرچقدر فریاد میزدم صدام بالا نمیومد تا اینکه با صدای رامین از خواب بیدار شدم
رامین گفت پریا، پریا بیدار شو
گفتم چی شده؟
گفت هیچی توی خواب ناله میکردی گفتم حتما داری خواب بد می بینی
گفتم آره خواب بدی بود
یه دفعه چشمم به بالای کمد افتاد که از پایین تنها سر عروسک پیدا بود، احساس کردم با چشم هاش بهم زل زده و خیره شده
رامین رفت سرکارو منم از روی جام بلند شدمو نگاهی به اتاق لیا انداختم، هنوز خواب بود
رفتم حمامو دوش گرفتمو وقتی بیرون اومدم صدای لیارو از توی اتاقش شنیدم
توی اتاق خودم رفتمو جلوی آینه مشغول خشک کردن موهام بودم که...

رفقا لایک و فالو یادتون نره هاا🧡
نظراتتون هم حتما برام کامنت کنین، گفتن یه عالی یا حتی یه ایموجی قلب کلی بهم انرژی میده💟
ممنون که حمایت میکنید🙏🏻⚘


¤¤¤_☆---+ (🕷☠🕷) +---☆_¤¤¤
#‌جن #‌ترسناک #‌عجایب #‌طلسم #‌داستان_واقعی #‌شیطان #‌وحشت #‌ماورا #‌هيجان_انگیز #‌طلسمات #‌داستان_ترسناک_واقعی #‌داستان_جن #‌جن_کافر #‌اجنه #‌اجنه_کاملا_واقعی #‌ماورایی #‌طلسم_سیاه #‌طلسم_شیطانی #‌علوم_ماورا #‌جن_گیری #‌جن_گیر #‌جادوی_سیاه #‌عروسک_طلسم #‌عروسک_نفرین_شده