تماشای ویدیو با ip خارج از ایران ممکنه براتون کند باشه؛ پس اگه فیلترشکن فعاله، حتما خاموش و صفحه رو رفرش کنید.
سکانس کوتاه | سریال بانوی عمارت - قسمت 25
خواسته ی طبیب از افسر در قبال نامه ی آزادی شازده،دستیاری آهو برای او و یاد گرفتن سواد است اما افسر اشتباه متوجه شده بود.آهو از شنیدن این خبر شاد میشود.
شب هنگام بکتاش که نامه ی فخری را دریافت کرده بود،به ملاقات فخری می آید و به او میگوید فردا شب در پشت انبار شاهی حضور یابد.قرار میشود افراد بکتاش شازده را فراری دهند،و پس از فرار شازده به جایی رفته و پنهان شوند.بکتاش از او میخواهد تا جز برادرش اسد کسی جریان را نداند.
فخری وسایل خود را جمع کرده و به افسرالملوک میگوید که برای چند روز به خانه ی برادرش میرود.
عنایت به پیش افسر آمده ودستور آزادی شازده توسط شاه را به او میدهد(طبیب الاطبا نامه را از شاه گرفته)
نامه ی شاه که مبنی بر آزادی شازده است را برای یاور شریفی می آورند اما او نامه را میسوزاند.
شب هنگام،فخری و اسد به محل قرار میروند و منتظر می مانند.دو سرباز مخفیانه شازده را از اتاقی که در آن است بیرون آورده به پشت زندتن میبرند و طنابی به آن طرف دیوار انداخته و او را به بالا رفتن از طناب کمک میکنند.اسد و فخری هم نردبانی میگذارند و اسد منتظر بالا آمدن شازده میشود.شازده بعد از سعی زیاد خود را به بالای حصار میرساند اما نا گهان تیری به سمت او شلیک میشود.اسد و فخری هم میگریزند.
صبح آن روز،همه ی عمارت منتظر آمدن شازده هستند.میرزا جهانبخش آمده و وقایع دیشب را برای افسر میگوید.افسر از زنده بودن شازده میپرسد،جهانبخش میگوید هیچ کس جوابی به او نداده و بی خبر است…
شب هنگام بکتاش که نامه ی فخری را دریافت کرده بود،به ملاقات فخری می آید و به او میگوید فردا شب در پشت انبار شاهی حضور یابد.قرار میشود افراد بکتاش شازده را فراری دهند،و پس از فرار شازده به جایی رفته و پنهان شوند.بکتاش از او میخواهد تا جز برادرش اسد کسی جریان را نداند.
فخری وسایل خود را جمع کرده و به افسرالملوک میگوید که برای چند روز به خانه ی برادرش میرود.
عنایت به پیش افسر آمده ودستور آزادی شازده توسط شاه را به او میدهد(طبیب الاطبا نامه را از شاه گرفته)
نامه ی شاه که مبنی بر آزادی شازده است را برای یاور شریفی می آورند اما او نامه را میسوزاند.
شب هنگام،فخری و اسد به محل قرار میروند و منتظر می مانند.دو سرباز مخفیانه شازده را از اتاقی که در آن است بیرون آورده به پشت زندتن میبرند و طنابی به آن طرف دیوار انداخته و او را به بالا رفتن از طناب کمک میکنند.اسد و فخری هم نردبانی میگذارند و اسد منتظر بالا آمدن شازده میشود.شازده بعد از سعی زیاد خود را به بالای حصار میرساند اما نا گهان تیری به سمت او شلیک میشود.اسد و فخری هم میگریزند.
صبح آن روز،همه ی عمارت منتظر آمدن شازده هستند.میرزا جهانبخش آمده و وقایع دیشب را برای افسر میگوید.افسر از زنده بودن شازده میپرسد،جهانبخش میگوید هیچ کس جوابی به او نداده و بی خبر است…
مرتبط
HadizZzmovie
در حال بارگذاری
X
این ویدیو
×
گزارش تخلف
×در صورتیکه توضیحی در مورد گزارش تخلف دارید در کادر زیر بنویسید
افزودن به لیست پخش
×دانلود اپلیکیشن فیلو
×برای دانلود این ویدیو، اپلیکیشن فیلو را از مارکت ها یا بصورت مستقیم نصب کنید.
در صورتی که اپلیکیشن فیلو را نصب کرده اید؛ برای تماشا یا دانلود این ویدیو وارد اپلیکیشن شده، از منو گزینه اسکن را انتخاب کرده و کد زیر را اسکن کنید.