تماشای ویدیو با ip خارج از ایران ممکنه براتون کند باشه؛ پس اگه فیلترشکن فعاله، حتما خاموش و صفحه رو رفرش کنید.
پارت ۴ خفتم کرده بودن
پارت4:خفتم کرده بودن
یه نفر محکم به در لگد زد و منو از جا پروند کمی بعدش در باز شد اما هیچکس پشت در نبود
از اتاقک زدم بیرونو از بین مه و بخار چشمم خورد به یه نفر که داشت از توی اتاقک بهم نگاه میکرد
اونم عین دلاک بود
یه سر دراز و لاغر و بدون مو با دماغی بزرگ و کشیده رنگ اونم سیاه بود و از پشت بخار بهم زل زده بود و میخندید و دندونای کج و کولشو بهم نشون میداد
یه هو فضا برام سنگین شد و سرما تمام وجودمو گرفت
چشمم افتاد به سه تا اتاقک دیگه و دیدم که سه تا سر دیگه با همون شمایل از لای در دارن بهم نگاه میکنن و میخندن
خواستم آروم از اونجا رد بشم که پاهای یکی از اونا رو دیدم
اون مرد سیاه به جای پا دو تا سُم داشت
وحشت زده بسم الله گفتمو اون چهار نفر که در واقع جن بودن سم هاشونو محکم به زمین و در کوبیدنو با حالت عصبانی صدایی شبیه خرناس ازشون بیرون اومد
با اینکه از ترس نزدیک بود پس بیفتم اما خودمو جمع و جور کردمو رفتم دنبال دلاک که ازش کمک بخوام
دویدم سمت وسایل و دلاکو صدا زدم اما یادم اومد که اون جن هایی که توی حموم دیدم درست شبیه دلاک بودن
ساکت شدمو رفتم سمت در تا از حموم برم بیرون
اما یه هو دلاک از پشت سر صدام کرد
گفت چیزی شده
من حسابی ترسیده بودمو نمیدونستم باید چی بگم گفتم اونا، اونا به جای پا سُم دارن
دلاک پاهاشو بالا اورد و بهش اشاره کرد
گفت مثل اینا
بعدش قهقهه زد و اون چهار نفر دیگه هم اومدن سمت ما
خودمو از کنارش رد کردمو رفتم سمت در اما در قفل شده بود
محکم به در میکوبیدمو التماس میکردم که یکی درو باز کنه
اون جن ها نزدیک و نزدیکتر میشدن و...
راستی دوستان لایک و فالو یادتون نره هاا🧡
نظراتتون هم حتما برام کامنت کنین ممنون که حمایت میکنید🙏🏻⚘
¤¤¤_____☆---+ (🕷☠🕷) +---☆_____¤¤¤
#هیجان #ماورا #ترسناک #وحشت #داستان_ترسناک_واقعی #عجایب #داستان_جن #احضار_ارواح #داستان_واقعی #احضار_جن #حمام_جنی #مکان_جنی #دلاک_جنی
یه نفر محکم به در لگد زد و منو از جا پروند کمی بعدش در باز شد اما هیچکس پشت در نبود
از اتاقک زدم بیرونو از بین مه و بخار چشمم خورد به یه نفر که داشت از توی اتاقک بهم نگاه میکرد
اونم عین دلاک بود
یه سر دراز و لاغر و بدون مو با دماغی بزرگ و کشیده رنگ اونم سیاه بود و از پشت بخار بهم زل زده بود و میخندید و دندونای کج و کولشو بهم نشون میداد
یه هو فضا برام سنگین شد و سرما تمام وجودمو گرفت
چشمم افتاد به سه تا اتاقک دیگه و دیدم که سه تا سر دیگه با همون شمایل از لای در دارن بهم نگاه میکنن و میخندن
خواستم آروم از اونجا رد بشم که پاهای یکی از اونا رو دیدم
اون مرد سیاه به جای پا دو تا سُم داشت
وحشت زده بسم الله گفتمو اون چهار نفر که در واقع جن بودن سم هاشونو محکم به زمین و در کوبیدنو با حالت عصبانی صدایی شبیه خرناس ازشون بیرون اومد
با اینکه از ترس نزدیک بود پس بیفتم اما خودمو جمع و جور کردمو رفتم دنبال دلاک که ازش کمک بخوام
دویدم سمت وسایل و دلاکو صدا زدم اما یادم اومد که اون جن هایی که توی حموم دیدم درست شبیه دلاک بودن
ساکت شدمو رفتم سمت در تا از حموم برم بیرون
اما یه هو دلاک از پشت سر صدام کرد
گفت چیزی شده
من حسابی ترسیده بودمو نمیدونستم باید چی بگم گفتم اونا، اونا به جای پا سُم دارن
دلاک پاهاشو بالا اورد و بهش اشاره کرد
گفت مثل اینا
بعدش قهقهه زد و اون چهار نفر دیگه هم اومدن سمت ما
خودمو از کنارش رد کردمو رفتم سمت در اما در قفل شده بود
محکم به در میکوبیدمو التماس میکردم که یکی درو باز کنه
اون جن ها نزدیک و نزدیکتر میشدن و...
راستی دوستان لایک و فالو یادتون نره هاا🧡
نظراتتون هم حتما برام کامنت کنین ممنون که حمایت میکنید🙏🏻⚘
¤¤¤_____☆---+ (🕷☠🕷) +---☆_____¤¤¤
#هیجان #ماورا #ترسناک #وحشت #داستان_ترسناک_واقعی #عجایب #داستان_جن #احضار_ارواح #داستان_واقعی #احضار_جن #حمام_جنی #مکان_جنی #دلاک_جنی
- 🙈
- 🙉
- 🙊
- 💛
- ❤
- 💔
- 💯
- 💢
- ✋
- ✌
- 👍
- 👎
- ✊
- 👏
- 👈
- 👉
- 🙏
- 💪
- 🎬
- 🐥
- 🌹
- 🍁
- 🍉
- 🍕
- 🍳
- 🎂
- 🎈
- ☕
- 🌍
- 💩
- 🚗
- ⏰
- ☔
- 📙
- ⭐
- 😀
- 😂
- 😉
- 😊
- 😍
- 😘
- 💋
- 😋
- 😜
- 👀
- 😐
- 😕
- 😎
- 😌
- 😒
- 😬
- 😔
- 😢
- 😭
- 😷
- 😎
- 😨
- 😱
- 😡
- 😠
😊
مشاهده نظرات
مرتبط
RED MOON - ماه سرخ
در حال بارگذاری
X
این ویدیو
×
گزارش تخلف
×در صورتیکه توضیحی در مورد گزارش تخلف دارید در کادر زیر بنویسید
افزودن به لیست پخش
×دانلود اپلیکیشن فیلو
×برای دانلود این ویدیو، اپلیکیشن فیلو را از مارکت ها یا بصورت مستقیم نصب کنید.
در صورتی که اپلیکیشن فیلو را نصب کرده اید؛ برای تماشا یا دانلود این ویدیو وارد اپلیکیشن شده، از منو گزینه اسکن را انتخاب کرده و کد زیر را اسکن کنید.