سکانس کوتاه | سریال بانوی عمارت -قسمت 26
تعدادی افراد نامدار در ملاقات حضرت والا،از اینکه مسائل مهم مملکت رها شده و فقط به دنبال نابودی شازده ارسلان هستند،گلایه کردند.
فخرالزمان به عمارت بازمیگردد.به دست و پای افسر افتاده و از او برای رهایی شازده کمک میخواهد.افسر وقتی میفهمد که فخرالزمان قصد فراری دادن شازده را داشته از او بسیار خشمگین میشود.افسر دوباره به سراغ طبیب الاطبا میرود،طبیب میگوید برای احتیاط از کاتب،نامه ی شاه را برای خود هم گرفته و قصد میکند با آن نامه به محبس رفته و شازده را آزاد کند.
شازده را به پیش یاور شریفی میبرند(تیر به پای شازده برخورد کرده بود).یاور از شریفی از شازده دست خطی میگیرد که شازده در آن پدر خود و شازده بودن خود را انکار مینماید.
یاور شریفی میخواهد تا شازده را با تیر به هلاکت برساند که در این هنگام نامه ای از والا حضرت به دست او میرسد.یاور شریفی با چشمان بسته به ملاقات حضرت والا میرود و انکار نامه ی شازده را به حضرت والا میدهد.حضرت والا از خوشحالی از اتاقش بیرون می آید.بله او میرزا جهانبخش پسر عموی شازده است.
جواهر هم که در خدمت جهانبخش است دلیل خوشحالی والا حضرت را میپرسد .جهانبخش میگوید بالاخره ارسلان،پدر خود را انکار کرد.او دستور به آزادی شازده میدهد و میگوید قصد دارد نسل بهادر را ریشه کن کند.
شازده آزاد میشود.افسر مهمانی ترتیب میدهد و در همه جا جار می اندازنند که شازده برای زیارت به مشهد رفته بود.
شازده از رفتن به مهمانی سر باز میزند ولی با اصرار های فخرالزمان به میان مهمان ها میرود.
عمو مشدی مهرالنسا را از فخرالزمان خواستگاری میکند.
رنگرز به سراغ شریفی رفته و به او پول میدهد تا به مقصدی که تعیین شده برود و مدتی در آنجا نباشد…
فخرالزمان به عمارت بازمیگردد.به دست و پای افسر افتاده و از او برای رهایی شازده کمک میخواهد.افسر وقتی میفهمد که فخرالزمان قصد فراری دادن شازده را داشته از او بسیار خشمگین میشود.افسر دوباره به سراغ طبیب الاطبا میرود،طبیب میگوید برای احتیاط از کاتب،نامه ی شاه را برای خود هم گرفته و قصد میکند با آن نامه به محبس رفته و شازده را آزاد کند.
شازده را به پیش یاور شریفی میبرند(تیر به پای شازده برخورد کرده بود).یاور از شریفی از شازده دست خطی میگیرد که شازده در آن پدر خود و شازده بودن خود را انکار مینماید.
یاور شریفی میخواهد تا شازده را با تیر به هلاکت برساند که در این هنگام نامه ای از والا حضرت به دست او میرسد.یاور شریفی با چشمان بسته به ملاقات حضرت والا میرود و انکار نامه ی شازده را به حضرت والا میدهد.حضرت والا از خوشحالی از اتاقش بیرون می آید.بله او میرزا جهانبخش پسر عموی شازده است.
جواهر هم که در خدمت جهانبخش است دلیل خوشحالی والا حضرت را میپرسد .جهانبخش میگوید بالاخره ارسلان،پدر خود را انکار کرد.او دستور به آزادی شازده میدهد و میگوید قصد دارد نسل بهادر را ریشه کن کند.
شازده آزاد میشود.افسر مهمانی ترتیب میدهد و در همه جا جار می اندازنند که شازده برای زیارت به مشهد رفته بود.
شازده از رفتن به مهمانی سر باز میزند ولی با اصرار های فخرالزمان به میان مهمان ها میرود.
عمو مشدی مهرالنسا را از فخرالزمان خواستگاری میکند.
رنگرز به سراغ شریفی رفته و به او پول میدهد تا به مقصدی که تعیین شده برود و مدتی در آنجا نباشد…
مرتبط
HadizZzmovie
در حال بارگذاری
X
این ویدیو
×
گزارش تخلف
×در صورتیکه توضیحی در مورد گزارش تخلف دارید در کادر زیر بنویسید
افزودن به لیست پخش
×دانلود اپلیکیشن فیلو
×برای دانلود این ویدیو، اپلیکیشن فیلو را از مارکت ها یا بصورت مستقیم نصب کنید.
در صورتی که اپلیکیشن فیلو را نصب کرده اید؛ برای تماشا یا دانلود این ویدیو وارد اپلیکیشن شده، از منو گزینه اسکن را انتخاب کرده و کد زیر را اسکن کنید.