اهنگ سنتی استاد شهرام ناظری سوار وقتی تفنگ داره سواره

قصه عشق مراد به یه دختر زییا هست.مراد اسب خیلی خوبی داشته همه ایل به مراد حسودی میکردند ولی مراد میگفته اسب مهم نیست مهم تفنگه .راه زن ها میزنن به ایل مراد و غنایمی میبرن از جمله زنان ایل مراد و چند نفر دیگه حمله میکنن به راه زن ها و مراد رئیس راه زن هارو میگیره و در ازای جونش به مراد میگه از داخل جعبه تفنگ بردار که مراد تفنگ برنو دسته نقره رو بر میداره حالا مراد هم اسب داشته هم تفنگ میره برای مسابقه سوارکاری اونجا عاشق دختر خان ولایت میشه ولی میگن خاستگار زیادی داره به کسی هم جواب مثبت نمیده چون عاشق یک چوپانه .مراد تحقیق می‌کنه میفهمه دختر عاشق ترمه هست ترمه هم در یک شهر دیگه بوده مراد یک گاری گندم و جو میبره تا در ازاش ترمه بگیره فقط یک مغازه ترمه داشته و صاحب مغازه تا میبینه مراد مشتاق خرید ترمه هست میگه من گندم و جو نمیخوام در ازاش تفنگت و اسبت رو میخوام مراد هم که عاشق بوده به سختی این معامله رو قبول میکنه و برمیگرده ترمه رو میده به مادرش تا برای دختر ببره ولی دختر باز هم قبول نمیکنه مراد هم اسب هم تفنگ و هم عشقش رو از دست داد
  • 🙈
  • 🙉
  • 🙊
  • 💛
  • 💔
  • 💯
  • 💢
  • 👍
  • 👎
  • 👏
  • 👈
  • 👉
  • 🙏
  • 💪
  • 🎬
  • 🐥
  • 🌹
  • 🍁
  • 🍉
  • 🍕
  • 🍳
  • 🎂
  • 🎈
  • 🌍
  • 💩
  • 🚗
  • 📙
  • 😀
  • 😂
  • 😉
  • 😊
  • 😍
  • 😘
  • 💋
  • 😋
  • 😜
  • 👀
  • 😐
  • 😕
  • 😎
  • 😌
  • 😒
  • 😬
  • 😔
  • 😢
  • 😭
  • 😷
  • 😎
  • 😨
  • 😱
  • 😡
  • 😠
😊

مرتبط

مهدی

در حال بارگذاری
X
این ویدیو