تماشای ویدیو با ip خارج از ایران ممکنه براتون کند باشه؛ پس اگه فیلترشکن فعاله، حتما خاموش و صفحه رو رفرش کنید.
پارت ۱ خفتم کرده بودن
پارت1:خفتم کرده بودن
من توی یکی از شهرهای مرزی استان آذربایجان غربی خدمت میکردم خانوادم تهران زندگی میکردن و دوریشون برام خیلی سخت بود اما هر طوری بود گذشت دیگه روزای آخر خدمتمو سپری میکردم
دم عید بود که بخاطر خوش خدمتی دو سه روزیو بهم مرخصی دادنو قرار بود برگردم تهران تا پیش خانوادم باشم
اون روز من کشیک شب داشتمو باید تا پنج صبح نگهبانی میدادم
بعد از اینکه شیفتو تحویل دادم ساکمو جمع کردمو رفتم توی جاده تا شاید یه ماشین یا موتوری منو به شهر برسونه
آخه مقر ما بیرون از شهر بود و چند دقیقه ای با شهر فاصله داشت
کمی از مسیرو پیاده رفتم تا بالاخره یه موتور پیداش شد و منو رسوند به شهر تا از اونجا بلیط اتوبوس بخرمو راهی تهران بشم
اما وقتی رفتم ترمینال بهم گفتن که تا سه ساعت دیگه هیچ اتوبوسی به تهران حرکت نمیکنه منم نشسته بودم یه گوشه و نمیدونستم باید چیکار کنم تا این سه ساعت بگذره
هنوز ساعت شش صبح بود و شهر خلوت و سوت و کور
رفتم دم ترمینال و با اندک پولی که داشتم یه تیکه نون بربری خریدمو خوردم
همینطور داشتم توی خیابونا قدم میزدم که چشمم خورد به یه گرمابه کوچیک و خیلی قدیمی
از کنارش رد شدم اما بعد به خودم اومدمو گفتم حالا که بعد چندماه میخوام برم خانوادمو ببینم حداقل یه حمومی بکنمو تر و تمیز برم
پیششون
دوباره برگشتم سمت حمام و از گوشه در نگاهی به داخل انداختم در نیمه باز بود و همه جا تاریک بود
فکر کردم کسی نیستو خواستم برگردم که صدای یه آقا توی حموم پیچید که گفت بیا تو
حدس زدم باید صدای دلاک باشه
بلند سلام کردم و داخل رفتم
اما کسی رو ندیدم
از انتهای حمام یه سایه رد شد و توجهمو جلب کرد
انتهای حمامو بخار گرفته بود و نمیشد به خوبی دید که اونجا کسی هست یا نه
سر و صدای چند نفر هم از آخر حمام میومد و خیالم راحت شد که خودم تنها نیستم
لباسامو دراوردم وتوی ساکم گذاشتم بعد از توی ساک صابون و کیسه و لنگمو برداشتم
لنگو دور کمرم بستمو رفتم یه گوشه نشستمو اب رو سر و بدنم ریختم چشمامو بسته بودمو مشغول شستن سرم بودم
که یه نفر به کمرم زد و...
پارت بعد امشب آپلود میشه
راستی رفقا لایک و فالو یادتون نره هاا🧡
ممنون که حمایت میکنید🙏🏻⚘
¤¤¤_____☆---+ (🕷☠🕷) +---☆_____¤¤¤
#هیجان #ماورا #ترسناک #وحشت #داستان_ترسناک_واقعی #عجایب #داستان_جن #احضار_ارواح #داستان_واقعی #احضار_جن #حمام_جنی #مکان_جنی #دلاک_جنی
من توی یکی از شهرهای مرزی استان آذربایجان غربی خدمت میکردم خانوادم تهران زندگی میکردن و دوریشون برام خیلی سخت بود اما هر طوری بود گذشت دیگه روزای آخر خدمتمو سپری میکردم
دم عید بود که بخاطر خوش خدمتی دو سه روزیو بهم مرخصی دادنو قرار بود برگردم تهران تا پیش خانوادم باشم
اون روز من کشیک شب داشتمو باید تا پنج صبح نگهبانی میدادم
بعد از اینکه شیفتو تحویل دادم ساکمو جمع کردمو رفتم توی جاده تا شاید یه ماشین یا موتوری منو به شهر برسونه
آخه مقر ما بیرون از شهر بود و چند دقیقه ای با شهر فاصله داشت
کمی از مسیرو پیاده رفتم تا بالاخره یه موتور پیداش شد و منو رسوند به شهر تا از اونجا بلیط اتوبوس بخرمو راهی تهران بشم
اما وقتی رفتم ترمینال بهم گفتن که تا سه ساعت دیگه هیچ اتوبوسی به تهران حرکت نمیکنه منم نشسته بودم یه گوشه و نمیدونستم باید چیکار کنم تا این سه ساعت بگذره
هنوز ساعت شش صبح بود و شهر خلوت و سوت و کور
رفتم دم ترمینال و با اندک پولی که داشتم یه تیکه نون بربری خریدمو خوردم
همینطور داشتم توی خیابونا قدم میزدم که چشمم خورد به یه گرمابه کوچیک و خیلی قدیمی
از کنارش رد شدم اما بعد به خودم اومدمو گفتم حالا که بعد چندماه میخوام برم خانوادمو ببینم حداقل یه حمومی بکنمو تر و تمیز برم
پیششون
دوباره برگشتم سمت حمام و از گوشه در نگاهی به داخل انداختم در نیمه باز بود و همه جا تاریک بود
فکر کردم کسی نیستو خواستم برگردم که صدای یه آقا توی حموم پیچید که گفت بیا تو
حدس زدم باید صدای دلاک باشه
بلند سلام کردم و داخل رفتم
اما کسی رو ندیدم
از انتهای حمام یه سایه رد شد و توجهمو جلب کرد
انتهای حمامو بخار گرفته بود و نمیشد به خوبی دید که اونجا کسی هست یا نه
سر و صدای چند نفر هم از آخر حمام میومد و خیالم راحت شد که خودم تنها نیستم
لباسامو دراوردم وتوی ساکم گذاشتم بعد از توی ساک صابون و کیسه و لنگمو برداشتم
لنگو دور کمرم بستمو رفتم یه گوشه نشستمو اب رو سر و بدنم ریختم چشمامو بسته بودمو مشغول شستن سرم بودم
که یه نفر به کمرم زد و...
پارت بعد امشب آپلود میشه
راستی رفقا لایک و فالو یادتون نره هاا🧡
ممنون که حمایت میکنید🙏🏻⚘
¤¤¤_____☆---+ (🕷☠🕷) +---☆_____¤¤¤
#هیجان #ماورا #ترسناک #وحشت #داستان_ترسناک_واقعی #عجایب #داستان_جن #احضار_ارواح #داستان_واقعی #احضار_جن #حمام_جنی #مکان_جنی #دلاک_جنی
- 🙈
- 🙉
- 🙊
- 💛
- ❤
- 💔
- 💯
- 💢
- ✋
- ✌
- 👍
- 👎
- ✊
- 👏
- 👈
- 👉
- 🙏
- 💪
- 🎬
- 🐥
- 🌹
- 🍁
- 🍉
- 🍕
- 🍳
- 🎂
- 🎈
- ☕
- 🌍
- 💩
- 🚗
- ⏰
- ☔
- 📙
- ⭐
- 😀
- 😂
- 😉
- 😊
- 😍
- 😘
- 💋
- 😋
- 😜
- 👀
- 😐
- 😕
- 😎
- 😌
- 😒
- 😬
- 😔
- 😢
- 😭
- 😷
- 😎
- 😨
- 😱
- 😡
- 😠
😊
مشاهده نظرات
مرتبط
RED MOON - ماه سرخ
در حال بارگذاری
X
این ویدیو
×
گزارش تخلف
×در صورتیکه توضیحی در مورد گزارش تخلف دارید در کادر زیر بنویسید
افزودن به لیست پخش
×دانلود اپلیکیشن فیلو
×برای دانلود این ویدیو، اپلیکیشن فیلو را از مارکت ها یا بصورت مستقیم نصب کنید.
در صورتی که اپلیکیشن فیلو را نصب کرده اید؛ برای تماشا یا دانلود این ویدیو وارد اپلیکیشن شده، از منو گزینه اسکن را انتخاب کرده و کد زیر را اسکن کنید.