پارت ۹ خواستگار خواهرم یه جن بود!

پارت9: خواستگار خواهرم یه جن بود!

مرتضی اکرمو دیده بودو با همون نگاه اول به پدرم گفته بود که این دختر خیلی وقته توسط مولاولی تسخیر شده
گفته بود مولاوَلی آدم نیستو جنه
و وقتی جنا عاشق بشن خیلی سخت از عشقشون دست میکشن
پدرم با التماس ازش راهو چاره پرسیده بود
مرتضی گفته بود باید با استادش مشورت کنه
حالا استادش کی بود خدا عالمه
هیچ کس تا حالا استاد مرتضی رو به چشم ندیده بود
پدرم برگشت روستا
اکرم تهدید کرده بود که اگه با ازدواجش موافقت نکنن با مولاولی فرار میکنه
پدرمو برادرام از ترس آبرو شبانه روز کشیک میدادن
چند روز گذشت تا اینکه مرتضی پیغام‌ فرستاد اکرمو ببریم پیشش
در واقع پیش استادش
این دفعه منو مادرمم باهاشون رفتیم شیراز
اکرمو برداشتیمو از شیراز یه ماشین دربست گرفتیم به خدارود
فکر میکردم خدارود یه روستا یا یه رودخونه باشه
اما خدارود اسم یه غار بود تو دل کوه
مرتضی گفت استادم گفته اکرم تسخیر نشده بلکه...

رفقا لایک و فالو یادتون نره هاا🧡
نظراتتون هم حتما برام کامنت کنین، گفتن یه عالی یا حتی یه ایموجی قلب کلی بهم انرژی میده💟
ممنون که حمایت میکنید🙏🏻⚘


¤¤¤_☆---+ (🕷☠🕷) +---☆_¤¤¤
#‌جن #‌ترسناک #‌عجایب #‌داستان_واقعی #‌شیطان #‌وحشت #‌ماورا #‌هيجان_انگیز #‌داستان_ترسناک_واقعی #‌داستان_جن #‌جن_کافر #‌اجنه #‌اجنه_کاملا_واقعی #‌ماورایی #‌علوم_غریبه #‌دعا_نویس