پارت 1 برادرم تو بد دردسری افتاده بود

پارت1: برادرم تو بد دردسری افتاده بود

همیشه میگفتن خوشگلی و هزار تا دردسر
اما من این حرف رو باور نداشتمو میگفتم آخه خوشگلی چه دردسری میتونه داشته باشه
داداش بزرگم هیچی از زیبایی کم نداشت قد بلند، صورت زیبا، چشمای آبی و موهای بور در عوض من هیچ کدوم از اینا رو نداشتم
همیشه هم سر این موضوع کلی به خدا غر میزدم که آخه من که دخترم انقدر خوشگل نیستم که داداشم خوشگله
البته میگفتن که داداشم به پدر بزرگم رفته و شبیه اونه از شانس ما بقیه بچه ها و نوه ها هیچ کدوم شبیه پدربزرگ نشدیم حتی یادمه که همسایه ها بهمون میگفتن که باید اسم پسرتونو به جای میلاد یوسف میزاشتین
چهره و قد و هیکل خوب میلاد باعث شده بود که همیشه مرکز توجه باشه
با اینکه خیلی دوستش داشتم اما گاهی هم بهش حسودیم میشد تا اینکه بزرگتر شدمو با پوست و استخونم حس کردم که واقعا گاهی اوقات زیبا بودن هم دردسر داره
میلاد همیشه هرجایی که میرفت یه بلایی سرش میومد اون موقع خونه ها قدیمی بود و مار و عقرب زیاد دیده میشد تو خونه یکی از همسایه ها یه عقرب سمی میلاد و نیش زد
شانس اوردیم که زنده موند
چند بارم وقتی کسی اونو میدید و بهش نگاه میکرد یا ازش تعریف میکرد
یا از یه جایی میوفتاد یا یه چیزی روی اون چپه میشد و آسیب میدید
مامانم هم همیشه اسپندش به راه بود و چند تا تخم مرغ میگرفت و اسم تک تک همسایه ها رو می اورد تا چشم زخمو باطل کنه
تقریبا میلاد بیست و دو سال رو رد کرده بود و بعد از تموم شدن خدمتش آقا جون گفت که باید براش زن بگیریم حتی یکی از دخترای همسایه هم نشون کرده بودن و همه هم به این وصلت راضی بودیم
قرار شد که مامانم با مادر دختره صحبت کنه و قرار مدارو بزاره اما همون شب بعد از اینکه میلاد اومد خونه توی حیاط که رسید افتاد زمینو تشنج کرد
من تا میلاد رو دیدم جیغ زدمو مامانو آقاجونو خبر کردم تا به دادش برسن
آقا جون رفتو با خودش طبیب رو اورد تا میلاد و معاینه کنه
مامانم طبق معمول اسپند و تخم مرغا رو آماده کرد تا بفهمه اینبار کی پسرشو چشم زده
طبیب که چیزی از وضعیت میلاد نفهمیده بود فقط...

راستی رفقا لایک و فالو یادتون نره هاا🧡
ممنون که حمایت میکنید🙏🏻⚘


¤¤¤_____☆---+ (🕷☠🕷) +---☆_____¤¤¤
#‌هیجان #‌ماورا #‌ترسناک #‌وحشت #‌داستان_ترسناک_واقعی #‌عجایب #‌داستان_جن #‌احضار_ارواح #‌داستان_واقعی #‌احضار_جن #‌جن_عاشق #‌جن_کافر