داستان پند آموز و زیبای شغال و طبل از کلیله و دمنه

حکایتی آموزنده از کلیله و دمنه
یکی از داستان‌های معروف کتاب کلیله و دمنه داستان «شغال و طبل» است. این داستان درباره شغالی است که از صدای عجیبی که از دور می‌آمد، دچار وحشت شده بود و تصمیم گرفت منبع صدا را پیدا کند.

داستان این‌گونه آغاز می‌شود: روزی شغالی گرسنه در بیابانی پرسه می‌زد و به دنبال غذایی برای خوردن می‌گشت. ناگهان صدای بلند و عجیبی شنید که او را وحشت‌زده کرد. شغال با خود گفت: «این صدای ترسناک چیست؟ شاید موجودی خطرناک در نزدیکی باشد و من را بخورد.»

اما کنجکاوی او را وادار کرد که به دنبال صدا برود و حقیقت را کشف کند. وقتی به محل صدا رسید، متوجه شد که صدایی که می‌شنید از طبل بزرگی است که باد در آن می‌وزید و باعث تولید صدا می‌شد. شغال با خود گفت: «چقدر احمقانه بود که از این صدا ترسیدم، در حالی که چیزی بیش از یک طبل توخالی نبود!»

پند این داستان: این داستان به ما یادآوری می‌کند که نباید از چیزهایی که نمی‌دانیم به‌سرعت بترسیم و باید به جای ترسیدن از ناشناخته‌ها، به دنبال حقیقت آن‌ها برویم. خیلی اوقات آنچه که در ذهن ما بزرگ و ترسناک به نظر می‌رسد، در واقع چیزی ساده و بی‌خطر است.
#‌داستان آموزنده
#‌حکایت
#‌قصه
#‌کلیلهودمنه
1. #‌قصه


2. #‌داستان


3. #‌حکایت


4. #‌داستانک


5. #‌قصه_شب


6. #‌حکایت_پندآموز


7. #‌قصه_گوی


8. #‌حکایت_های_قدیمی


9. #‌داستان_کوتاه


10. #‌قصه_های_کهن