راز دل دو برادر | داستانی عبرت آموز درباره نیت و سرنوشت

هر دو یک دانه کاشتند، اما تنها یکی محصول برداشت...
در یکی از روستاهای قدیم، دو برادر به نام اسماعیل و ابراهیم، ارث پدرشان را میان خود تقسیم کردند؛ تپه‌ای کوچک که هر کدام در یک سوی آن گندم می‌کاشتند.
زمین اسماعیل همیشه پر برکت بود، اما زمین ابراهیم جز سوختگی و آفت چیزی به بار نمی‌آورد. وقتی زمین‌ها را با هم عوض کردند، باز هم نتیجه همان شد.
راز کار در دل اسماعیل نهفته بود؛ او هنگام بذرپاشی نیت خیر داشت و آرزو می‌کرد حتی پرندگان گرسنه از گندمش بهره ببرند. اما ابراهیم آرزو می‌کرد محصول برادرش کمتر شود.
و اینگونه دانست که انسان‌ها «نان دل خود را می‌خورند، نه نان بازویشان».
داستانی وهم‌آلود و عمیق درباره نیت، حسادت و سرنوشت که به سبک فولکلور تاریک بازگو می‌شود
#‌راز_دل_دو_برادر #‌داستان_عبرت_آموز #‌حکایت_کهن #‌داستان_کوتاه #‌حسادت #‌نیت_پاک #‌روایت_ایرانی #‌داستان_فلسفی #‌داستان_عاشقانه_معنوی #‌فولکلور_ایرانی #‌حکایت_زیبا #‌روایت_وهم_آلود #‌داستان_با_مفهوم #‌قصه_قدیمی #‌داستان_انیمیشنی