داستان آموزنده بودا و کدخدا: قضاوت نادرست و مسئولیت اجتماعی

بودا، کدخدا و زنی که به تنهایی ناپاک نبود: داستانی از قضاوت و حقیقت
بودا در سفری به دهی کوچک با زنی مواجه شد که از او دعوت کرد مهمان خانه‌اش باشد. بودا دعوت را پذیرفت، اما کدخدای دهکده هراسان نزد او آمد و گفت: «این زن ناپاک است، به خانه‌اش نروید.» بودا که همواره به جای قضاوت، حقیقت را جستجو می‌کرد، از کدخدا خواست یکی از دستانش را به او بدهد و گفت: «حالا کف بزن.» کدخدا با تعجب پاسخ داد: «با یک دست نمی‌شود کف زد.» بودا با لبخند گفت: «همان‌طور که یک زن به تنهایی نمی‌تواند ناپاک باشد، مگر اینکه مردان دهکده نیز در این ناپاکی نقش داشته باشند.» این داستان آموزنده از بودا، به ما یادآوری می‌کند که قبل از قضاوت دیگران، به رفتار و مسئولیت خودمان نیز بیندیشیم.
#‌بودا #‌داستان_آموزنده #‌قضاوت #‌مسئولیت_اجتماعی #‌حکمت #‌عرفان #‌داستان_کوتاه